نماز که می خواند گاهی می رفتم می نشستم پشت سرش با گریه اش گریه ام می گرفت . سر نماز انگار قطره آب بود که کم کم بخار می شد می رفت آسمون . آمده بود خواب مادرش گفته بود : سر نماز به مهرت نگاه کن دیگه حواست پرت نمی شه .
نام کتاب : ققنوس وآتش صحفه : 76 شهید حاج شکری پور